نینی عاشق و نینیش و باباش

بدون عنوان

دارم دق میکنم چرا رفتی چرا منو تنها گذاشتی میدونی چند ساعته دارم گریه میکنم میدونی دارم ذره ذره اب میشم؟؟؟؟؟؟؟؟ کجایییییییییییی اخه پس من چی من چیکار کنم اخه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چجوری کنار بیام با این درد خدا جونم ببخش ببخش که گله میکنم خدایا من فقط تورودارم خودت کمکم کن خودت دستم بگیر خودت از این وضع نجاتم بده خداااااااااااااااااااااااااااا داغونمممممممممممممم
5 فروردين 1392

نینیش رفت برای همیشههههه رفت

سلام یه سلام تلخ تلخ تر از زهر دلم پر خونه پر درده پر ....... ٢٨/١٢/٩١ بدترین یکی از بدترین روزای زندگیم شد صبح بیدار شدم کارامو کردم سفره هت سینمو چیدم گفتم بزار امسال که سه تا شدیم یه تخم مرغم برای نینیشم درست کنم میخواستم با ربان درست کنم گلاشو درست کردم گزاشتم باباش بیاد تخم مرغ بخره تا منم درست کنم همه کارامو کردم حاضر شدم که عد از ظهربرم دکتر صدای قلب نینیشمو بشنوم خیالم راحت بشه که این تعطیلاتو رحت تموم کنم ولی چی شد چیا کشیدم باباش اوم خونه تخم مرغو اورد درستش کردم چقدر خوشگل شد کلی هردومون ذوغ کرده بودیم چقدر حس قشنگی بود خدا.............. رفتم دکتر هرچی نگاه کرد ضربان ندید...... دنیا رو سرم خراب شددددددددد فرستا...
1 فروردين 1392

عکس من و نینیش وباباش

سلام مجدد من اومدم عکس نینیش اوشولومو بزارم وایییییییی الهی قربونت برم نینیشمممممممم   " width="279" height="377" />   اینم باباشه وقتی اوشولو بود هههههه   " width="500" height="375" />   اینم منم وقتی اوشولو بودم خخخخ   " width="500" height="375" /> ...
19 اسفند 1391

اولین دکتر

سلام سلام باز اومدم تعریف کنم از اونوقتی که برای اولین بار رفتم  پیش دکترمو....... روز ١٦ بهمن ماه بود دوشنبه: باید میرفتم مترو شاهد که باباش بیاد دنبالمو بریم دکتر چون دوست داشت با هم بریم بماند که چقدر خسته شدم تا شاهد ولی خوب بود بعدشم که باباش اومد و رفتیم و رفتیم تا رسییدیم به ستارخانو بعدشم دکیه خانوم مهربون دونفر جلوی ما بودن و زودی کارشون تموم شدو رفتن من کلییییییییییییییی خوشحال بودم باباشم مثل من جواب ازمایشارو برده بودمو خوشحال رفتیم پیش دکتر که یهو با دیدن جواب ازمایشا ته دلمونو خالی کرد بهمون گفت رنج جواب خیلی پایینه احتمال داره خارج رحمی باشه تموم دنیا و خوشیام رو سر خراب شد نمیدونین چه حالی بودم بغض گلومو ...
19 اسفند 1391

دوباره رفتم دکترهورااااااااااااااااااا

سلام سلام سلام مامانم سلام عشقم سلام نانازم سلام همه کسم سلام عمرم وایییییییییی خیلییییییییییییی خوشحالم خیلییییییییی امروز رفتم دکتر بعد از سه هفته انتظار کشندهههههههه دکتر تا منو دید گفت خدارو شکر من یه بار این دخترمونو با لب خندون دیدم به باباشم گفت شماکه همیشه خوش خنده ایییییییییی بعدشم گفت چه خبر گفتم دوبار این نینیش مامان دلمو لرزونده و نشونه های بد نشونم داده گفت طبیعیه اوایل راه همیشه همینطوریه اولین روز اخرین دورت کی بوده؟ گفتم ٦/١١/٩١ ولی به خاطر دارو ها مطمئنم نینیشم ١٨ روز دیر تر اومده هااااااا گفت اکشال ندارههههههه باید بدونم که تااخر راه کارش داریم و گفت برو بخواب سونوت کنم منم این شلکی شدم رفتم حاظر شدم...
19 اسفند 1391

اولین سونو با مامانی

سلام عشقم سلام نفسم سلام عمرم خوبی نانازمممم الهی فدات بشم 4 شنبه هفته گذشته با مامانی رفیتم دکتر برامون سونو نوشت و ماهم رفتیم الهی فدای اوشولو بودنت برم مامانم میدونی چگده اوشولو بودی اخه؟؟؟؟؟؟؟؟فدات شمممممم دکتر سونو مانیتورو برگردوند دیدمت وایییییییییی عسیسمممممم عشق میکردم وقتی میدیدمت خیلییییی اوشولو بودی ولی گشنگ تکون میخوردی تازه دکتر گفت اینم که تکون میخوره قلب نانازته اییییییییییی جان  کلیییییییی عشق کردم از دیدنت مامانی جونم که محووووووووووو مانیتور دکی شده بود خخخخ میخوام یه پست ثابت درست کنم و عکس سونو رو اونجا بزارم خیلی خوشحالم که همه چی خوب بود  خدایا شکرت که این نعمتو بمن دادی ممنونتمم خداااا...
19 اسفند 1391

روزی که فهمیدم نینیش داره میاد

برمیگردم به ٩ بهمن که از دوروز قبل خودمو برای اومدنش اماده کرده بودم پر از استرس بودم پر از خوشی پر از حسای قشنگ و مبهم پر از ترس از منفی شدن جواب میدونین چرا چون توی این ٧ ماه انتظارم ٣ بار مشکوک به بارداری شدم و در نهایت ازمایشا منفییییی دل شکستگی ها خیلی عذابم داده بود انتظارم داشت کشنده میشد صبرم داشت تموم میشدولی.... به اون بالایی گفتم سپردمش دست خودت میخوای بده میخوای نده صبح ساعت ٨ بیدار شدم صبحانه خوردم واماده شدم چون بعد از ظهرم باید میرفتم مهمونی کلی کار داشتم خلاصه ساعت ٩:٣٠ از خونه اومدم بیرون به سمت ازمایشگاه رفتم اولین بار بود که این ازمایشگاه میرفتم چون همیشه یه ازمایشگاه رفته بودمو همشم منفی روم نمیشد دوباره برم...
19 اسفند 1391

سلام

سلام سلام خوبین؟ خوشین ؟سلامتین؟ ما اومدیم که بمونیم امروز ینی امشب که دارم مینویسم ٤ هفته و ٦ روزه که نینیش مهمونه خونه ی دلمه امروزجمعه ٢٧ بهمن ماهه ١٣٩١ هستش و من دوهفتس که از اومدن نینیش خبر دارم  
27 بهمن 1391