نینی عاشق و نینیش و باباش

20 هفته شدیم هورااااااااااااااا

سلام سلام سلام عشقم سلام جونم سلام دخملکمممممم مامانیییییییییی ٢٠ هفته شدیماااااااااااااا واییییییییییییی نصف راهو رفتیم خدارو شکر ایشالله بقیشم به خوبی و خوشی بگذره و شما گلکم صحیح و سالم بیای ببلم عشخم   مامانی قرار بود من ٤ شنبه که ٢٠ هفته میشیم برای خودمون کیک بپخم ولی موادم کم بود منم با یه روز تاخیر دیروز برات کیک پخیدم اونم چه کیکی خخخخخ تازشم دیشب دوستای بابایی و من و دخمل کوچولوهاشون که دوستای شما میشن مهمون ما بودن و همه با هم ٢٠ هفته شدن گل دخملو جشن گیفتیم شب خوبی بود خداروشکر مامانی منو باباهی عاشختیمممممممم گل کوشولو مواظب خودت باش دخملم باشه؟؟؟؟ ایشالله که این هفته های باقی مونده هم به سلامتی ...
10 آبان 1392

بازم دکتر

سلام سلام سلام عشق مامانی سلام گوگولی گوگولی سلام جیگیلی مگولی مامانی طلا خوبی؟ املوز رفتیممممممممم دکتر همه چیز عالی بود خداااااارو شکر مامانی من که هرروز تا ظهر لالا بودم املوز ساعت ٨ صبح ینی کله سحر بیدار شدم واییییییییی ولی تو دخملی بیدار بودی خدارو شکر همه چیز خوب بود مامانی بگم بهت که باباش هرروز میگه دخمل بابایی میشه  دخمل من با تو کاری نداره فکر کن اوفففففف با این باباش پررو منم همش میگم کور خوندی  عمرااااااااااااااا خلاصه که کلی دنبال اینه که اینطوری بشه       منم همش دنبال اینم که این شلکی بشه       ولی دوش دالم هردوتاش باشه مامانی ما عاششششششش...
6 آبان 1392

19 هفته و 4 روز

سلام سلام سلام عشق گشنگم سلام عمرم سلام جونم مامانی اومدم بگم چقدر حس بودنت خوبه چقدر این تکونای کوشولویی که سه هفتس حس میکنم برام شیرینه اینا نشونه ی سلامته توئه مامانی عاشقتممممم ینی عاشقتیمممممم مامانی زندگیمون با وجود تو کلی رنگ و بو گرفته بودنت بهترینه کوشولوی خوردنیه من نفسم همه کسم یه هفته گذشتو من فقط اذیتت کردم میدونم خیلی سخت بود برای خودمم بدترین روزا بود ببخش منو مامانی   قول میدم دیگه تکرار نشه باشه مامانی؟؟؟ مامانی ٤ شنبه تکونات کم شد و من کلی ترسیدم و به باباش گفتم و رفتیم سونو خدارو شکر که دخمل مامان خوب خوب بود  از سونو اومدیم بیرونو دخملی تکون خوردی خخخخخ اینو بگم که دخملی مامان مثل من عاشخ...
5 آبان 1392

15 هفته و 4 روزمونه هورااااا

سلام سلام سلام دخمل طلای من سلام عشق کوشولو خوبی گشنگ من من که خوبم فیکر میکنم توخم خوبی ینی ایشالله که خوبی مامانی دیروز ینی ٦مهر وقت دکتر داشتیم منم چند روزی بود که استرس داشتم اعصابمم این شکلی بود خخخ نمیدونم چرا ولی کلا اون چند روزو استرس داشتم همیشه وقتی نزدیک وقت دکتر میشه هم استرس دارم هم خیلییییییی خوشحالم که میرم دکترو سونو میکنه و میبینمت عسیسمممم خوشکل خانومی بگم از دیروز که من کله سحر بیدار شدم خوابالو خوابالو کارامو کردم و اماده شدم که با باباش بریم دکتر خلاصه رفتیمو نوبتمون شد و رفتیم پیش دکی جواب از غربالگری رو بهش نشون دادیم و اونم تائید کرد که خداروشکر همه چیز خوبه و مشکلی نیست  بعدشم گفت که...
7 مهر 1392
1