نینی عاشق و نینیش و باباش

تازه میفهمم خالی ینی بی تو........

1392/9/16 21:41
نویسنده : نینی عاشق
351 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلم سلام فرشته ی من طاقت نداشتی از فرشته ها دل بکنی ...

رفتی من الان تنهام...

شنبه رفتم دکتر همه چی عالی همه چی خوب هیچچچچچچچ چیز بدی نبود منم خوشحال و سر حال 

اومدم خونه بعداز ظهر باباییت رفت برات پلاک چشم و نظزتو خریدمامان ولی ...

یکشنبه بعد از ظهر یکم لک دیدم زنگ زدم به دکی گفتم و قرص داد و گفت صبح بیا ببینمت داروهارو خوردمو

خوابیدم صبح دیدم همونطوریم رفتم دکتر سونو کرد گفت همه چیز خوبه فقط یکم جفت پایین اومده ولی چیز 

خاصی نیست امپول نوشت بزنم و گفت برو استراحت کن گفتم احتیاج هست برم بیمارستان گفت بری بهتره 

ولی نری هم مشکلی نیست ماهم که همه کاربرای بودنت میکردیم گفتیم ریسک نکنیم و بریم بیمارستان 

رفتیم و بستری شدم تا شب همه چیز خیلی خیلی بهتر بود گفتم خداروشکر حتما دیگه چیزی نیست که 

خوب شدم ولی دریغ...... که ارامش قبل طوفان بود.........

ساعت دو شب بود بیدار شدم و حس دستشویی داشتم رفتم دستشویی و دیدم یکم خونریزی دارم 

اومدم خودمو تمیز کنم که دیدم واییییییییی یه چیزی زیر دستم حس میکنم دیگه فقط گفتم خدااااااااا

پرستارو صدازدیم اومد و اونم ماما خبر کرد و معاینه و گفت که دهانه رحم فول فول شده اونم که حس

کردی کیسه ابت بوده و بردنم بخش زایمان منم دیگه هیچییییییی نمیفهمیدم فقط اشک بود که میومدو

تو گل من که همش تکون میخوردی الهی بمیرمممممممممممم برات گلکم

وقتی به بابات خبردادم راه نیم ساعته رو پنج دیقه ای طی کرد و اومد بعدشم دکترم رسید و گفت هیچ 

کاری نمیشه کرد  دیگه من فقط داشتم خدا خدا میکرم من که از اول همه چیزو به خدا سپرده بودم الان

به الامان رسیده بودم از دو تا 6 یسره اشک ریختم و گفتم خدا سپردمش به خودت خودت بهم دادیش 

خودت نگهش دار ولی خدا یسنای منو خیلی دوست داشت میخواست فقط مال خودش باشه....

خلاصه کنم  من گریه میکردمو پرستارا پابه پای من دلداریم میدادن یه خانومیم اونجا بود که نینیش مشکل

داشت دوروز بود بستری بود و امپول فشار میگرفت ولی زایمان نکرده بود هنوز میگفتن اونو ببین اون نه 

ماهشه و بچش مشکل داره خداروشکر کن من تو دلم میگفت به خدا من فقط خداروشکر کردمو میکنم 

ولی دخترمو میییییییییخوام نمیخوام بره من دوسشششششش دارم خدااااااااا ولی زبونم لال شده بودو 

صدام در نمیومد 

خلاصه که 6 شد 6 و نیم که اون خانوم دردش گرفت حالا دیگه درد خودمو میکشیدمو و دلم برای اونم

میسوخت گریم برای هردوتامون شده بود پرستارا یکم ارومم میکردن میگفتن تو فرق داری گریه نکن  

ولی از گریه من اوناهم اشک میریختن 

ساعت 8 بود که دکترم زنگ زد که امپول فشار بزنن که دردم شروع بشه و فرشته من اسمونی بشه 

تا 12 خبری از درد نبود ولی کم کم دردا شروع شد دخملکم هنوز تکون میخورد با گریه ام اونم تکون 

میخورد و وول وول میکرد الهی بمیرم برات گلم که عذاب کشیدی

بعدشم چون بچه بریچ بود حق زور زدن نداشتم دوساعت طول کشید تا دخترم اومدورفت....

خیلی بد بود خیلییییییییییی خیلییییییییییییی بد بود فقط دلم میخواست مامانم و شوشو پشت در نبودنو 

صدای دادمو نمیشنیدن ولی اصلا نمیتونستم حرف بزنم از درد که بگم بهشون بگن برن و صدامو نشنون

خلاصه که بدترین روز زندگیم روز پرواز دخترم بود...

دوستای گلم اگه تا اینجا خوندین دیگه  از اینجا به بعدشو نخونین...

گل من فرشته ی من تو رفتی ولی من داغون شدم ...

یسنای مامان سینه هام پر شیر شده از درد دارم میمیرم ولی تو نیستی ....

همه بهم میگن گریه نکن میگن صلاحته میگن حکمت خداست قبول کن ولی نمیدونن که من خودم از اول 

که اومدی توکلم به خدا بود الانم میگم شکرت خدا من راضیم به رضای تو ولی هیچ کس از دلم خبر نداره

دلم میخواد یه دل سیر گریه کنم ولی نمیشه چون میبینم مامانم داره ذره ذره بخاطر من اب میشه و دم 

نمیزنه میبینم داداشم یواشکی میره گریه میکنه من نبینم میبینم باباییت و بابام دارن چه ذجری میکشن و 

دم نمیزنن منم دیگه نمیخوام بیشتر ناراحتشون کنم فقط دلم میخوادیجا باشم که هیچکس نباشه یه دل

 سییییییییییر گریه کنم مثل شبا که تا صبح گریه میکنم بی صدا که کسی صدای گریمو نشنوه

یسنا خانومم بابات و مامانم اومدن تو رو دیدن میگفتن قدت بلند بوده مامانم میگن موهات دراومده بود

میگن دست و پاهات کشیده بود میگن که خوشکل بودی خیلییییییییییییی قربونت برم مامانننن

مامانی پرستارا نزاشتن من ببینمت ولی نمیدونستن تا تنهام گذاشتن دیدمت هیچکس نمیدونه من خودم

تورو دیدم نمیدونن که خودم میدونم چقدر ناز و خوشمل بودی عروسکمممممم 

مامانی من هنوز عاشقتم هنوز دلم برات پر میکشه گل من 

گل من یاد تکونات میافتم اتیشششششششش میگیرم تموم تنم تمنای تورو داره

الهی بمیرم مامان برات الهی بمیرم برات که کلی زجر کشیدی الهی بمیرم 

مامانی عاشقتم مامانی منو یادت نره الان جای تو خیلی خوبه برام دعا کن 

مامانی فقط یه شب بیا تو خوابم فقط یه شب قربونت برم

پ. ن :

میخوام اینجارو تعطیلش کنم شایدم دل تنگیامو برا دخترم بنویسم 

پ .ن :

برام خیلییییییییییی دعا کنین محتاج دعام خیلیییییییییییییییی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

paria
16 آذر 92 14:29
azize delam delam atish gereft ba neveshtehat onghadr ke ashkamam dar nemiyad nemidoonam chi begam faghat sabr az khoda mikham vasat azizam sabr dashte bash salahe maro khodaye mehraboon midoone o bas tavakol be khoda azizam aroom bash
ليلامامان فراز
16 آذر 92 14:34
عزيزم قربون دلت بشم صبور باش عزيزم ان شالله به زودي ذود دوباره مامان ميشي
فرشته . مامان امیراشکان
16 آذر 92 14:44
الهی برات بمیرم زهرا جون بخدا اشکم دراومد وقتی خوندم . نمیدونم چی بگم جز اینکه خدا بهت صبر بده عزی دلم . تو کار خدا حکمتی هست که ما نمیدونیم . توکل کن بخدا مثل همیشه عزیزم ایشالا خودش یکی دیگه بهت میده صحیح و سالم قربونت برم
سیسا مامانی
16 آذر 92 14:48
سلام زهرا جونم خدا بهت صبر بده قربون دلت برم که صدای شکستنش تا فرسنگها اونورترم شنیده میشه عزیزم ناراحت نباش نمدونم چه احساسی داری ولی اینطور داغ دیدن واقعا عذاب آوره خدا سر هیچ کسی نیاره . مراقب خودت باش تو رو خدا دیگه فکرشو نکن داغون میشی سعی کن به خودت بیای زندگی ادامه داره ایشالا که خدا اجر پاداش این همه دل شکستگی و صبر و طاقتتو زودی بهت میده غصه نخور بازم توکلت به خدا باشه عزیزم بووووووووووووووووووووووس قربونت برم
فرناز
16 آذر 92 14:52
الهی بمیرم برای دلت زهرااااااااااااااااااااا الهی بمیرم برای گل نازت خدایاااااااااااااااااا به دل شکسته ی زهرا رحم کن و بهش آرامش بده خدای مهربون خودت صلاح و مصلحت همرو میدونی خودتم صبر و تحملشو میدی
مری طلا
16 آذر 92 18:13
سلام زهرای عزیزمممممممممممم الان که اینارو خوندم به پهنای صورتم اشک ریختم...خدا منو بکشه نمیدونی چه حالی دارم برات خیلییییییییییی خیلییییییییییییییی دلم گرفته برات خدامیدونه چقد همه بچه ها منتظر بودیم یسناتو ببینیم...و چقد دلمون گرفت وقتی یسنات فرشته شد ای خدا حکمتتو شکر اما چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عزیزدلم تنها کاری که از دست ما برمیاد دعا کردن برای آرامش قلبته ایشالا 6ماهه ی امام حسین بشه واسطه و ما بزودی زود ببینیم که خدا بازم لطفشو شامل حالت کرده واقعا نمیدونم چی بگم فقط بدون خیلی بیادتم... امام علی (ع) : هرگاه چیزی به تو نرسید خود را دلداری ده به اینکه اگر به من می رسید زمان اندکی با من بود. خدا صدای دل شکستتو میشنوه خوشحالم که ایمانتو از دست ندادی... فرشته هایی که آسمونی میشن پیش حضرت زینب زندگی میکنن و اون دنیا میشن شفیع مادرشون بمیرم برا اون دلت عزیزم دارم میمیرم نوشتی شیرت اومد جیگرم آتیش گرفتتتتتتتتتتتت...ای خدا... بخدا دارم جلو همسرم بلند بلند گریه می کنم...
شیرینم
16 آذر 92 18:17
سلام زهرا جان نمیدونم واقعا چی بگم خیلی متاسفم ولی شاید خدا خواسته عزیزم مطمئن باش تا خدا نخواد چیزی پیش نمیره و خودش یه فرشته دیگه میاره تو دلت و سالم میاد بغلت من و آریا برات دعا میکنیم جیگرم ناراحت نباش میدونم خیلی سخته ولی فقط خودت میتونی به خودت کمک کنی
رها
16 آذر 92 22:48
آجی زهرا سلام نمیدونم بهت چی بگم چون هرچی بگم تسلای دلت نیست روزی که این خبر و شنیدم خیلی ناراحت شدم، فقط میخوام بگم آجی خدا یسنا رو ازت گرفت ولی بهتربنارو در اختیارت میذاره از خدا میخوام به زودی بهت یه نینی بده سالم و سلامت این غم و اندوهت تموم شه، از خدای مهربون میخوام صبر و تحملت و زیاد کنه همیشه امیدت به خدا باشه بدون دوستات دوست دارن،
مونسی
17 آذر 92 3:10
سلام زهرای عزیزم....نمیدونم چی بگم....فقط خدات به حق 6 ماهه امام حسین زودتر دلتو آرامش بده و صبر و هر چه زودتر یه فرشته صحیح و سالم و صالح بهت بده...هیچ وقتم دیگه دلت غم نبینه... زهرا من بگم درکت میکنم دروغ گفتم... من هیچی نمفهمم....هیچی....فقط میدونم...که الآن یسنا اون دنیا دم در بهشت منتظرت نشسته...تا دست تو رو هم تو دستاش نگیره تو نمیره... آروم باش به این فکر کن که ناراحتی تو یسنا رو هم ناراحت میکنه... مراقب خودت باش عزیز دلم...مراقب خودت باش...
زهرا 1367
17 آذر 92 9:39
سلام زهرای گلم...ازروزی که خبراسمونی شدن دخملتوشنیدم خیلی ناراحتم همش تووفکرتم...که الان زهراچه حالی داره.چه دردی داره میکشه.ولی عزیزم من درکت میکنم..بسپرش به خدا.من میدونم که خدابهترین ها روداره برات اماده میکنه...الهی که به حق فاطمه زهرا به حق صاحب اسممون خدا به زودی زوووود یه فرشته دیگه روبزاره توودامنت....من همیشه برات دعامیکنم زهراجون
nafas1369
17 آذر 92 10:48
سلام عزیز دلم الهی فدای دلت بشم........ نمیدونی زهرا چه حالی دارم یاد اون وزی افتادم که بهت اصرار میکردم تیکر بسازی دوستم کاش لال میشدم زهرا............ وقتی شنیدم که دخمات اسمونی شده کلی گریه کردمو با شوشو و ایلیا برات دعا کردم زهرا شنیدم میگن دست راست نی نی و به دست راستت بگیری از خدا هر چی بخوای میده امشب موقع اذان صبح دستشو میگیرمو برات دعا میکنم عزیزم برای دلت که خدا یه نی نی سالم بده ........... دوستت دارم عزیزم مراقب خودت باش.......
رخساره
17 آذر 92 13:32
سلام زهرا جووونم نمیدونی چقد برات ناراحتم و دلم ریش میره دیروز که وبلاگتو خوندم کلی گریه کردم دلم کباب شد وقتی نوشتی یسنا تا لحظه آخر تکون میخورد یا شیرت میاد عزیزم ولی خیلی چیزا ممکنه واسه آدم تو زندگیش اتفاق بیفته،خوب یا بد خوب و بد جزء لاینفک زندگی هستن و ما باید برای همشون خدا رو شکر کنیم و میدونم که تو هم همین کارو میکنی منتها گذروندن این روزا سخته و هر چی هم بگیم تسلی خاطر نیست مگر گذر زمان و من هم با شناختی که تو این مدت ازت پیدا کردم میدونم از پسش بر میای و ایشاله به زودی به روال عادی برمیگردی برات آرزوی بهترین ها رو دارم ،بهترین ها از دید خداوند متعال براي تمــــــام رنـج هايـي كه مي بري صــبـــــــــــر كن «صبـــــــــــر» اوج احترام به حكمت خداست دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش راه آسمان باز است ، پر بکش او همیشه آغوشش باز است ، نگفته تو را میخواند ؟ اگر هیچکس نیست ، خدا که هست . . .
رخساره
17 آذر 92 13:43
ماهیان از تلاطم دریا به خدا شکایت بردند و چون دریا آرام شد خود را اسیر صیادان یافتند تلاطم زندگی حکمت خداست از خدا دلی آرام بخواه نه دنیایی آرام
غنچه
17 آذر 92 23:38
زهرا جونم سلام خیلی داغون شدم اشک تو چشام حلقه زده از خدا میخوام هرچه زودتر دلتو با یه فرشته ی دیگه شاد کنه از خدا میخوام که بهت صبر بده میدونم خیلی سخته ............... خدایا خودت کمکش کن .....
ضحی
18 آذر 92 8:12
سلام زهرا جون اومدم ولی نمیدونم چی بنویسم........فاطمه ی من و یسنای تو همسن بودن........درکت میکنم وقتی میگی خالی ام چون دوبار خالی شدن رو تجربه کردم........خدا سر هیچ کسی نیاره......واقعا سخته......فقط از خدا واست یک یسنای دیگه میخوام که جای خالی یسنا رو پر کنه.......به امید روزی که نینیتو بغل بگیری
زهرا
19 آذر 92 20:21
زهرا بهتر از هر کسی درکت میکنم. خدا میدونه که چقدر ناراحتم.من بعد از امدن پسرم اروم شدم.از خدا برات یه فرشته زمینی میخوام که دلت اروم بشه. قول میدم دوباره به زندگی برگردی و روزهایه خوب تکرار بشن متاسفم
مستان
21 آذر 92 17:47
زهارررررررررررررر قوربون دلت برم اجی نمیدونم چی بگم ....
فاطمه 66
25 آذر 92 13:59
سلام نی نی عاشق من فاطمه 66 کلوب ام به خدا نمی دونستم چی شده امروز دیدم نرگس لیست رو گذاشته دیدم اسمت رفته تو لیست دوم.... خیلی بهم ریختم باورم نشد نمیدونستم چی شده... از بچه ها پرسیدم ادرس وبلاگتو دادن... زهرا جونم با جمله جمله ات گریه کردم... با جمله جمله ات یاد خاطرات خودم افتادم.... می دونم عزیزم خیلی سخته....هیچکی نمی تونه درک کنه...فقط از خدا می خوام بهت صبر بده و ایشالا خیلی زود زود یه نی نی خوشگل تو دامنت بذاره... برات دعا می کنم..که آرامش بگیری....
نسیم
12 دی 92 16:38
عزیزم اینو بدون که هر زنی از خوندن این نوشته هات اشکهاش سرازیز می شه . از ته دلم برات از خدا آرامش می خوام . اینو بدون که حتما بزودی خدا بهت فرشته دینگه ای می ده . من ایمان دارم که یه روز توی وبلاگت از شادی هات می نویسی . به امید اون روز