نینی عاشق و نینیش و باباش

بدون عنوان

1392/9/20 20:34
نویسنده : نینی عاشق
409 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلکم 

سلام عشقم سلام جونم سلام همه وجودم

خوبی فرشته ی من کجایی؟؟؟جات خیلی خوبه نه ؟؟؟برا همین یاد دل من نیستی؟؟؟

یا من مامان بدی بودم؟؟؟الهی برات بمیرم مامانم میدونم من مامان خوبی نبودم

الهی بمیرم که اصلا به اسم صدات نکردم اخه تو عشقم بودی تو عمرم بودی تو همه کسم بودی 

تو نفسم بودی مامان 

یادته تا دلم میخواست تکون بخوری میگفتم عشقم عمرم نفسم جونم همه کسم تکون بخور دخملکم 

تو هم شده یه وول کوشولو میزدیو دلم خوش بود مامانم اما الان همش اسمت رو لبامه گل من همش 

میخوام باهات حرف بزنم میگم یسناعشق مامان کجایی ؟؟؟نکنه چون به اسم صدات نکرده بودم اسمتو 

نمیشناسی و خودتو نشونم نمیدی؟؟؟مامانم کجایی کجا دنبالت بگردم؟ کاش میزاشتن ببینمت کاش

مامانی همیشه تو خواب وقتی میخواستم این پهلو اون پهلو شم اول مینشستم بعد اونوری میشدم

که خدایی نکرده مشکلی پیش نیاد مامان الانم شبا که میخوام بچرخم نیم خیز میشم که بشینمو و 

بچرخم یهو یادم میاد نیستییییییییییییییی یادم میاد ندارمتتتتتتتتت گل من

مامانی چجوری کنار بیام با نبودنت تو گلوم یه بغض گگگگگگگگگگندسسسسس خیلییییییی گندهههههه

نمیخوام بیرون بریزمش تا وقتی تنها بشم تا وقتی برم خونه خودمونو اونجا تموم تنهاییمو گریه کنم

عمر من تازه داره یادم میاد شب قبل از اینکه برم بیمارستان خواب دیدم یه زایمان راحت داشتم ولی توی

خوابم میدیدم که دخترمو دزدیده بودن همه بیمارستانو داشتم با اشک دنبالت میگشتم که از خواب پریدم 

صدقه دادم و گفتم خیره چیزی نیست ولی امانننننننننننننن از نشونه هایی که نادیده گرفتم و دل بستم 

به بودنت مامانی خالم خواب دیده بوده مامان بزرگم برات تشک و لحاف دوخته بوده میگفت تو خواب بهش

گفتم چرا دوختی براش خودش کلی چیز خریده نمیخواد مامان بزرگم گفته نه برا دختر زهرا دوختم تو 

چیکار داری خاله بیدار شده بود و اونم صدقه داده بود برامون ولی حیف که صدقه ها بلا از سرتو دور نکرد 

مامان فدات بشه عشقم جونم عمرم نفسم همه کسم اشکم نمیاد میدونی چرا چون اون بغضه که گفتم

جلوشو گرفته حتی حرف زدنم با صدای بم شده هی قورت میدم بغضمو که بتونم حداقل خودمو خوب 

نشون بدم ولی مگه میشه؟

مامانی جونم باباییت دم نمیزنه ولی همون گریه های اولش نشون از غمش داره هنوزم ته چشاش غم 

موج میزنه ولی به خاطر من خم به ابروهاش نمیاره

منم تو خودم میریزم که کسی نفهمه به همه یه لبخند میزنم که بدونن خوبم دارم میشم مثل قبلم ولی 

نه ...فقط برای بقیه میشم همون تو عمر من بودی جون من بودی نفسم بودی همه کسم بودی و رفتی

اخه مگه میشه بشم همون ادم قبلی؟تو رفتی تو نیستی 

مامان چقدر نقشه برای اتاقت داشتم چقدر نقشه برای تولدات داشتم حالا چجوری تحمل کنم؟؟؟

مامانی همه اهنگایی که برات دانلود کرده بودم هنوز تو لب تابه نمیتونم حتی بازشون کنم چقدر لالایی

برات دانلود کرده بودم که برات بخونم گل نازم

عشقم عمرم جونم نفسم همه کسم هرجا که هستی خوش باش من عاشقتم عاشقت

 

 

پ.ن:

دوستای گلم ممنونم ممنونم که اومدین و دلداریم دادین 

توروخدا ببخشینم که همتونو ناراحت کردم ایشالله که همیشه شاد باشین 

امروز اومدم نینی سایت ولی باور کنین دلم به نوشتن نرفت هی مینوشتمو پاک میکردم 

همه خاطره های بودن دخترم میومد جلو چشام همه نوشته ها همه استرسا همه خوشحالیا همش 

جلو چشام میومد نمیدونم میتونم بازم بیام پیشتون یا نه اخه تحملش سخته برام  میام از خوشحالیاتون 

باخبر بشم ولی شاید نتونم چیزی بنویسم اخه دلم خیلیییییییییییی خیلییییییییی پره

خیلی خیلی خیلی خیلی دوستون دارم امیدوارم همیشه بهترینها در انتظارتون باشه 

پ.ن:

خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا صدهزاررررررررررررر مرتبه شکرت 

خدایا چیزایی نشونم دادی که فقط میگم شکرت 

خدایا ببخش که گریه میکنم خدایا تورو به عظمتت قسم این چیزایی که تو فکرم میگذره نذار به حساب 

ناشکری خدایا عاشقتم خدایا شکرتتتتتت خدا داده و نداده و گرفتتو شکر خداااااااااااااااااااااا عاشقتمممممم

نوشتم که بدونم نوشتم که همیشه یادم باشه نوشتم که ...........

خدایا شکرتتتتتتتتتت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

سمانه
20 آذر 92 22:07
زهرا جان اصلا نمیدونم چی بگم نمیدونم چه جوری آرومت کنم چون میدونم آروم نمیشی تو تمامه بچه های سایت یه حسی بهت داشتمو دارم به جون ستایشم راس میگم حس نزدیکی باهات دارم به زن داداشم گفته بودم که تو مثل منی کاش این اتفاق نیفتاده بود کاش یسناتو میدیدم اما چاره ای جز تسلیم نیست خدا صبر زینبی بهت بده خیلی دوستت دارم
مستان
21 آذر 92 17:51
قوربونت برم زهارررررررررر
بوی بهشت
22 آذر 92 2:12
سلام عزیزم شاید باورت نشه ولی بهتر از هرکسی درکت میکنم چون فرشته کوچولوی من هنوز یه ماه نشده که پرواز کرده و از پیشم رفته فاطمه کوچولوی من قرار بود اربعین امسال پارو این کره ی خاکی بذاره ولی...حالا اربعین میشه چهلمین روزی که....... دختر کوچولوی من تو34هفتگی یعنی 8مین ماه زندگیش با من بدون هیچ دلیلی یه دفعه قلبش از کار وایساد و فدای امام حسین و شش ماهشون شد،سه روز قبلش رفته بودم سونو و همه چیز عالی بود حتی ماه من داشت دستای نازشو میخورد،من سیسمونیشو هم کامل کامل گرفتمو بعد اون از پیشم رفت.... منم مثل تو سعیم این بوده که ناشکری نکنم و قبل هر اشکی که میریزم اول بگم شکرت خدا میدونم دلت میخواد بری یه جایی که هیچ کس نیستو یه دل سیر گریه کنی حالتو دقیقا حس میکنم،اشکای شبونتو میفهمم،خنده ی تلخ و بی روحتو هم حس میکنم،فکرای پریشون تو ذهنتو هم که به زبون نمیاری کاملا درک میکنم این حرفایی که بقیه میزنن و مثالایی هم که میارن و این که خیلیهاش رو اعصابته،البته خیلیهاشم به نحوی آرام بخشه...همه مثل روز برام روشنه منم مثل بقیه جز دعا کردن برات کاری ازم ساخته نیست جای شکرش باقیه که حالا که فرشته کوچولوی تو هم مثل دخمل کوچولوی من تو تقدیرش پرواز بوده تو ماه محرم و صفر رفته تا لا اقل مصیبتتو با حضرت رباب(س)بی بی زینب(س)مقایسه کنی و دخترتو فدای شش ماهه ی کربلا بدونی این از معدود چیزایی که یه تسکینی بهت میده دلم میخواد پیاممو بخونی اگه خدا بخواد برا اربعین دارم میرم کربلا و اگه قابل باشم خیلی برات دعا میکنم چون در اصل تو اون بازه قرار بود فاطمه ی نازم دنیا بیاد دلم خیلی هواییه و از اونجایی که باهم همدردیم ایشالله به یادتم و از خدا میخوام یه سکینه و آرامشی به قلبت بده آدرس میلم و هم میذارم دوست داشتی بیشتر باهم آشنا میشیمو بیشتر با هم میگپیم توکلت به خدا... و التماس دعا چون منم مثل خودت خیلی خیلی محتاج دعام دوست دارم
کتی
22 آذر 92 19:14
زهرا خیلی قصه خوردم برات به خدا بازم مبخونم حرفهاتو یا یادم میوفته دلم اتیش میگیره عزیزم امیدوارم سلامت باشی همیشه