پایان سه ماهه اول و سونو ان تی
سلامممممم سلامممممم
سلام نینیش طلای مامان
خوبی عقش گشنگممممممم
نینیش جونم خداروشکر خدارو صد هزار مرتبه شکر که شما توی دلمی و سالمی عسیس دل مامان
نینیش کوشولو اومدم از 20 شهریور برات بگم که وقت غربالگری سه ماهه اول بودو پایان سه ماهگی
گل کوچولوی من باباش چهارشنبه خونه بود که با هم بریم
شب که من درست و حسابی نتونستم بخوابم نیمیدونم چیراا که ولی چرا مال استرس بود
صبح بیدار شدیمو یه صبحانه خوشمزه خوردیم که خعلییییییی حال داد و منتظر شدیم تا ظهر بشه و
ما راه بیوفتیم به سمت موسسه پزشکی نسل امید
ناهار خوردیم و منم خوشجیل موشجیل کردمو دبودو راه افتادیم
نیم ساعت زودتر رسیدیم و رفتیم کارهامونو انجام دادیم و نشستیم که صدامون کردن که بریم برای
ازمایش رفتیم منم مثل یه خانوم خوجل رفتم خون دادم ولی دل تو دلم نبود که نوبت سونو بشه
بعد از نیم ساعت صدامون کردن برای مشاوره که مشاوره کمی تا قسمتی الکی بود
بعدشم فشارمو گرفتن که خوب بود و باید منتظر میشدیم تا نوبت سونو بشه منم خسته شده بودم
باباش هم رفت از مسول اونجا پرسید جایی هست برم استراحت که گفت بله و من رفتم روی یه تخت
یکم دراز کشیدم و بعدش دیگه ککم کم داشت نوبتم میشد
ساعت حدودای 3 بود که صدا زدن برم برای سونو منم به باباش گفتم بدو با هم بریم اونم از خدا خواسته
خلاصه رفتم خوابیدم روی تخت سونو که دکی گفت چرا رحمت منقبضه؟؟؟گفتم استرس دارم
گفت اخه چیرااااااا گفتم نمیدونم بعدشم از گوشه چشام اشک بود که میومد گفت اینطوری نمیشه
برو بشین یه مریضو ببینم بعد بیا چون نینیشت درست معلوم نیست
رفتم و دوباره رفتم برای سونو ولی اینبار بهتر بودم و استرسم کمتر بود ولینینیش جان ما سرش
پایین بودوپاهاش بالا و اصلاااااا پزیشن خوبی برای سونو نبودددد تازه پشتشم کرده بود به ما و روی شکم
خوابیده بودخلاصه دکیه سونو هرکاری کرد نینیش برگرده بر نگشت که بر نگشت و دکی گگفت دوباره
برو بشین بعد بیا و تا میتونی چیزای شیرین و گرم بخور منم رفتم تا تونستم چایی شیرین و رانی و شیر
کاکائو خوردم به خیال اینکه نینیش دیگه برمیگردهولییییییییییییییییییییی نخیررررررر زهی خیال باطل
نینیش جان فسقلی اصلا یه تکون به خودش نداده بود و ما رو حسابیییییییی سرکار گذاشته بود
خلاصه که این پروسه رفت و امد ما به داخل سونو و بیرون تا ساعت 8 شب ادامه پیدا کرد
البته بازم نتیجه نداشت
خلاصه ساعت کاریشون تموم شده بودو دیگه منم واقعااااااا کلافه بودمو و این شکلی
گفتن برو فردا بیا منم قبول کردم و قرار شد 21 شهریور صبح زود بریم که اولین نفر بریم برای سونو
منم تا رسیدم خونه یه شام همینطوری خوردم و خوابیدممممممم تختتتتتت چون واقعا خسته شده بودم
صبح شد دوباره اماده شدیم و رفتیم و تازه مسئول سونو اومده بودو گفت بیا
رفتیم به این امید که دیگه الان جای نینیشی خوبه و کارمون انجام میشه ولی بازمممممممم زهی خیال
باطلنینیش حسابی مارو گذاشته بود سر کار
خانوم دکیه دیگه فقط میخندید میگفت عجب نینیشه سرتقی داری
باباش گفت بازم همونطوریهدکیه گفت بلهفقط امروز از رو شیمکش بلند شده به پشت خوابیده
بازم سرش پایینه پاهاش بالاو میشه بیشتر چیزایی که مد نظرمونه کنترل کنیم خدارووووووووشکر
خلاصه که گفت همه چی خوبه خداروشکر
فقط قد نینیش درست معلوم نشد و گفت میزنم 6 ونیم سانتقلبوننننننن قدت برمممممممممم
تازه صدای قلب نانازتم گذاشتن شنیدیممممممموای که چه لحظه گشنگی بود
خدایا به همه منتظرا این لحظه رو نشون بده
بعد از اون منتظر شدم تا دکیه تعیین جنسیت بیاد و بگه شما نینیش گلی گل پسری یا تاج سری؟
دکی بعد از نیم ساعت اومد و گفت که پزیشن نینیش جان بده ولی تا اونجا که من میبینم نینیشتونننننننن
گل دخمللللللللللللللللله
هوووووووووووووراااااااااا
یه دخی دارم شاااااااااهندارهههههههه از خوشملی تاااااااااا نداره به کس
کسونش نمیدمووووووو به همه کسووووونش نمیدمممممممم
خدایا شکرت خدایا هزارررررررر هزاررررررررر بار شکرت خدایا تو خودت خوب
میدونیکه برای منو باباش مهم فقط سالم بودن نینیشمونه ولی شکرت که
رحمتت رو برای ما فرستادی شکرتتتتتت خدایا
بلههههههه بلههههههه بلهههههه نینیش طلای مامان دخیییییی طلائههههه
خیلی حس خوبه منتظم برم پیش دکیه خودم بهم بگه دیگه استراحت بسه و
منم برم برای دخی طلام خرید کنم
خلاصه کهههههه این بود پایان سه ماهه اولللللل
بازم شکرت خدایا